
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۸
۱
به کنج مدرسه ای کز دلم خراب ترست
نشسته ام من مسکین بی کس درویش
۲
هنوز از سخن خلق رستگار نیم
به بحر فکر فرو رفته ام ز طالع خویش
۳
دلم همیشه از آن روی پر ز خونابست
که می رسد نمک جور بر جراحت ریش
۴
مرا نه رغبت جاه و نه حرص مال و منال
گرفته ام به ارادت قناعتی در پیش
۵
ندانم از من خسته جگر چه می خواهند
چو نیست با بد و نیکم حکایت از کم و بیش
نظرات