جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳

۱

گل فرو ریخت و رخ از باغ جهان پنهان کرد

بلبل دلشده را خسته دل و نالان کرد

۲

گل نخندید ز بستان امیدم به ستم

خار هجران تو ای جان اثرم در جان کرد

۳

بخت برگشت ز من تا تو شدی از بر من

روز هجران توأم بی سر و بی سامان کرد

۴

روز وصل تو نشد روزی من زآنکه مرا

بخت وارونه حوالت به شب هجران کرد

۵

بس عجب واقعه ای بد که مثل را گویند

رخ خورشید به گل کی بتوان پنهان کرد

۶

زاری من به فلک بر شد لیکن چه کنم

بجز از صبر و تحمّل تو بگو چتوان کرد

۷

درد هجر تو چنانست که طبیبان جهان

نتوانند یکی درد مرا درمان کرد

۸

درد بسیار کشیدم ز فلک لیک عجب

آن همه درد و بلا بر دل من آسان کرد

۹

تیر هجران عزیزان به دلم بود بسی

لیک پیکان فراق تو اثر در جان کرد

تصاویر و صوت

نظرات