
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۲
۱
در باغ بدیدم صنمی سیمین خد
کز غایت حسن طعنه بر گل می زد
۲
گفتم بگذار تا ببوسم پایت
گفتا نتوان ز دست هم صحبت بد
نظرات