
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۲
۱
امشب مه ده چار بیاراسته بود
نور از رخ تو به عاریت خواسته بود
۲
در باغ گذشته ای همانا تو و سرو
بر عذر قدمهای تو برخاسته بود
نظرات