
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۲۲۵
۱
چون شمع ز سر تا به قدم می سوزم
من سوخته ام دگر به غم می سوزم
۲
در حسرت شیرین لب آن یار عزیز
یک دم نه که تا به صبحدم می سوزم
نظرات