
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۹
۱
از شام سر زلف تو صبحم شام است
پختم هوس لب تو لیکن خام است
۲
چشمت نظری نکرد در حال جهان
بیچاره به هرزه در جهان بدنام است
نظرات