جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۱

۱

ای جبینت ماه و رویت آفتاب

می فتد بر خاک کویت آفتاب

۲

گرد عالم هست سرگردان چو من

روز و شب در جست و جویت آفتاب

۳

فتنه می یابد ز مویت روزگار

نور می گیرد ز رویت آفتاب

۴

روز بر ما تیره و شب شد دراز

تا نهان شد زیر مویت آفتاب

۵

روز و شب می سوزد و جان می دهد

همچو شمع از آرزویت آفتاب

۶

کس نباشد مرد میدانت که هست

عنبرین چوگان و گویت آفتاب

۷

می روی وز دور مانند جلال

چشم می دارد به سویت آفتاب

تصاویر و صوت

نظرات