
جلال عضد
شمارهٔ ۱۱۶
۱
دوش شبم را صفت روز بود
در برم آن شمع دل افروز بود
۲
چاکر من دولت بیدار بود
بنده من طالع پیروز بود
۳
یار مرا مونس و دمساز بود
شمع مرا همدم و هم سوز بود
۴
خال بر آن چهره شب قدر بود
زلف بر آن رخ شب نوروز بود
۵
با من بیچاره نمی گشت رام
وین اثر پند بدآموز بود
۶
پرتو رخسار دل افروز او
در دل شب روز نی از روز بود
۷
جان و دلم خسته و مجروح کرد
ناوک چشمش که جگردوز بود
۸
خرّمی اندوخت ز وصلش جلال
گرچه ز هجرانش غم اندوز بود
نظرات