جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۱۷

۱

ازین دیار برفتیم و خوش دیاری بود

به آب دیده بشستیم اگر غباری بود

۲

ز آستان شریفت اگر فتادم دور

گمان مبر که درین کارم اختیاری بود

۳

دلا به هجر بسوز و بساز با خواری

که وصل یار عجب روز و روزگاری بود

۴

جلال رفت و ترا بعد ازین شود معلوم

که آن شکسته مسکین چگونه یاری بود

تصاویر و صوت

نظرات