جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۲۲

۱

عشق تو هر لحظه فزون می‌شود

دل ز غمت غرقه خون می‌شود

۲

در هوس سلسله زلف تو

عقل مبدّل به جنون می‌شود

۳

روی تو نادیده مه چارده

بنگرش از غصّه که چون می‌شود

۴

گمشدگان را به طریق نجات

مهر رخت راهنمون می‌شود

۵

بس که گران است سر از جام عشق

زیر سرم دست ستون می‌شود

۶

عالمی از مستی چشمت خراب

چشم تو خود مست کنون می‌شود

۷

عشق تو ورزیم که سلطان عقل

در کف عشق تو زبون می‌شود

۸

شوق تو جوییم که از بار آن

قامت افلاک نگون می‌شود

۹

در دل سوزان جلال آتشی‌ست

کز فلکش دود برون می‌شود

تصاویر و صوت

نظرات