
جلال عضد
شمارهٔ ۱۲۶
۱
گر از لعل تو کام جان برآید
بر ما کار جان آسان برآید
۲
عذار تو گلی بالات سروی ست
که گرد باغ ناگاهان برآید
۳
ز خجلت گل ز بستان برنیاید
ولیکن سرو از بستان برآید
۴
بیا تدبیر آب چشم من کن
وگرنه در جهان طوفان برآید
۵
شبی خواهم که پنهان پیشم آیی
ولی خورشید کی پنهان برآید
۶
لبت جانست و خطّت مور ما را
نمی باید که مور از جان برآید
۷
جلال! اوصاف لعل او فرو خوان
که شور از مجلس مستان برآید
نظرات