
جلال عضد
شمارهٔ ۱۲۸
۱
بویی ز سر زلف نگارین به من آرید
یک نافه از آن طرّه مشکین به من آرید
۲
از چشم و رخم سیم و گهر تحفه بریدش
وز زلف و رُخش سنبل و نسرین به من آرید
۳
تا بوک به شیرینی جان را به لب آرم
یک ره سخنی زان لب شیرین به من آرید
۴
مخمورم و جانم به سوی مَی نگران است
آخر سبک آن ساغر سنگین به من آرید
۵
با کعبه به من می نرسد بوی خرابات
از پیش دلم آن ببرید این به من آرید
۶
کو صبر که از دور رسد نوبت مخمور
یک جرعه مَی از دور نخستین به من آرید
۷
خواهید که از خاک برآیم پس صد سال
از میکده بوی می رنگین به من آرید
۸
هر گه که غمی گشت به دیدار دلم گفت
غم را نخورد جز دل غمگین به من آرید
۹
احوال جلال از غم هجران به چه سان است
روزی خبر عاشق مسکین به من آرید
نظرات