جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۴۲

۱

گشت خط بر گرد آن رخسار چون گلنار سبز

همچو در باغی که گردد دامن گلزار سبز

۲

رفت آن کز جور گیسویش جهان بودی سیاه

زین پس از دور خطش گردد در و دیوار سبز

۳

باغ رویش سبز شد وز بهر چشمش درخور است

باغ فرمایید تا بیند گهی بیمار سبز

۴

در ازل نقّاش چون نقش عذارش می کشید

گوییا کرد از غلط ناگه سر پرگار سبز

۵

بخت با زلفش فتاد و دیده بر خطّش نهاد

طالع خفته سیاه و دولت بیدار سبز

۶

بر فراز قامتش گلزار حسن ار سبز شد

سرخ گل بر سرو اگر باشد شود ناچار سبز

۷

اندرین موسم که از عکس رخ و رشک خطش

گشت جان لاله خون و دامن کهسار سبز

۸

خیز تا عیشی به کام دل برانیم از بهار

زانکه بی ما بوستان خواهد شدن بسیار سبز

۹

هر سحرگه آه من چون می رود بر آسمان

می کند آیینه نُه چرخ از زنگار سبز

۱۰

گر نمی گردد ز اشک سرخ و زردی رخم

کی ز رنگ خود بگردد طوطی منقار سبز

۱۱

جز که در بستان شعر پر ریاحین جلال

من ندیدم قطعه‌ای در گلشن اشعار سبز

تصاویر و صوت

نظرات