
جلال عضد
شمارهٔ ۱۶۷
۱
غلغل میخوارگان و غلغله چنگ
طرفه نماید به طرف باغ شباهنگ
۲
اختر شادی چو در قدح بدرخشد
غم نتواند قدم نهاد به فرسنگ
۳
باده گساران نمی دهند مَی از دست
پرده سرایان نمی نهند دف از چنگ
۴
همچو به دور گل است ناله بلبل
باده که در گردش است و غلغله چنگ
۵
لاله تو گویی ز شاخ سرو شکفته است
بر کف ساقی سرو قد مَی گلرنگ
۶
بر گل رعنا نظاره کن که ببینی
چهره گل چهر و رنگ گونه اورنگ
۷
سرکشد از غنچه سرو راست نیاید
صحبت آزادگان و مردم دلتنگ
۸
آتش جان من است بر دل جانان
لاله حمرا که سر برآورد از سنگ
۹
ننگ بود کز جلال نام بر آید
مردم اوباش را ز نام بود ننگ
نظرات