
جلال عضد
شمارهٔ ۱۶۸
۱
اگرچه روز و شبم با تو در خیال خیال
مرا خیال وصالت بِهْ از وصال خیال
۲
اگر خیال آن بود که فرق کنند
میان موی و میانت، زهی خیال خیال
۳
از آن خیال تو مالند چون مرا بر روی
که دیده دست بشوید ز روی مال خیال
۴
تن ضعیف من از هجر بر نهالی درد
کشیده از اثر ضعف چون نهال خیال
۵
ز اشک آب گرفته است رودخانه چشم
چنان که وهم نیابد درو مجال خیال
۶
خیال تو ز خیال جلال بود خیال
مبین خیال جلال و مگر جلال خیال
۷
مکن حدیث کمال و خیال بازی او
ورا خیال کمال و مرا کمال خیال
نظرات