جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۶۹

۱

ز بس که در نظر آمد مرا خیال خیال

وصال دوست گمان می برد وصال خیال

۲

من ضعیف میانت چو در خیال آرم

بود عیان که خیالی ست در خیال خیال

۳

در آرزوی دهانت دلم چنان تنگ است

که جای فکر در او نیست یا مجال خیال

۴

چو روی مالِ خیالت به خون چشم تر است

به خون دیده بشویم روی مال خیال

۵

خیال گفت بپیچ از تن چو مویت

من آن نِیَم که بپیچم سر از مثال خیال

۶

رخ تو هست به چشمم خیال صورت جان

دهان نقطه موهوم گفت خال خیال

۷

قدم ز شوق دو ابروت هر که دید چه گفت

زهی خیال هلال و خهی هلال خیال

۸

خیال بین که مرا هست بر نهالی درد

که بر دهد قد سرو توام نهال خیال

۹

ز حُسن تست خیال مرا هزاران وجه

که از خیال جمالت بود جمال خیال

۱۰

چه حال شد که خیالت نمی دهد تشریف

شدم خیالی و بنگر که چیست حال خیال

۱۱

به پرده رفت ز شرم آن خیال یار که گفت

ببین خیال جلال و نگر جلال خیال

۱۲

همه جلال خیال است در خیال جلال

اگر خیال کمال است در کمال خیال

تصاویر و صوت

نظرات