
جلال عضد
شمارهٔ ۱۷۳
۱
رسید وقت صبوحی بیار ساقی جام
به یاد بزم صبوحی کشان دُرد آشام
۲
به طرفِ باغ برآرای بزم چون فردوس
که باد صبح ز فردوس می دهد پیغام
۳
بر آتش دل ما ریز آبِ چون آتش
که کار سوختگان پخته گردد از می خام
۴
بیار باده که ارباب ذوق را به صبوح
گشایشی نشود جز ز پیر خلوت جام
۵
مقام عشق مگو با خرد که ره نبرد
درون بزمگه خاصّ و عام کالانعام
۶
مقام عالی اگر جویی از خرابی جوی
که ما به کوی خرابات یافتیم مقام
۷
من از ملامت مردم ندارم اندیشه
مراد چون نتوان یافت از ملال و ملام
۸
کسی که کام دل از زمانه می خواهد
همین که باده به کامش رسد رسید به کام
۹
دل جلال به زنجیر عشق دربند است
که کی خلاص شود مرغ بال بسته به دام
نظرات