
جلال عضد
شمارهٔ ۱۸
۱
یاقوت شکربار ترا لذّت قند است
یک بوسه از آن لعل شکر بار به چند است؟
۲
زنهار از آن غمزه عیّار که دایم
با کیش کمان باشد و با تیر ، کمند است
۳
ما از هوس قدّ تو بر خاک نشستیم
بیچاره گیا را هوس سرو بلند است
۴
چون مور ضعیفان شده پامال سواران
و آن را خبری نیست که بر پشت سمند است
۵
حال دل دیوانه ما چند بپرسی
در سلسله حلقه زلف تو به بند است
۶
ای خواجه برو پند مده بی خبران را
کآن را خبری نیست که گوشش سوی پند است
۷
آن چهره یار است فروزنده چو آتش
وین جان جلال است که سوزان چو سپند است
نظرات