جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۹

۱

عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر است

از جهانش چه خبر، کاو به جهانی دگر است

۲

بس که از خون دلم لاله خونین بشکفت

هر کجا می نگرم لاله ستانی دگر است

۳

ای طبیب! از سر بیمار قدم باز مگیر

چاره ای ساز که بیمار زمانی دگر است

۴

عافیت خواستی از من چو دل من آن نیز

بر سر کوی تو بی نام و نشانی دگر است

۵

حاصل از دوست به جز درد ندارم، لیکن

در دل خلق یقینم که گمانی دگر است

۶

نکته موی میان تو عجب باریک است

هر سر موی بر آن نکته بیانی دگر است

۷

آفتاب ارچه ز اعیان جهان است، ولیک

بر رخ خوب تو او هم نگرانی دگر است

۸

شد به بوسی ز لبت زنده جاوید جلال

کز لطافت لب شیرین تو جانی دگر است

تصاویر و صوت

نظرات