
جلال عضد
شمارهٔ ۱۹۱
۱
در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم
می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم
۲
ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی
گرد سرت بگردم در پیش پات میرم
۳
از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟
[این] می کشد به بندم [وان] می کشد به تیرم
۴
خیز ای طبیب نادان! ترک معالجت کن
من درد عشق دارم درمان نمی پذیرم
۵
چون کشته تو گردم گر بگذری به خاکم
از خاک سر برآرم تا دامنت بگیرم
۶
ای دوستان! مجویید از بند او خلاصم
آزادم از دو عالم تا در کفش اسیرم
۷
روی از تو برنچینم گر می کشی به تیغم
چشم از تو برندوزم گر می زنی به تیرم
۸
من ترک او نگویم ور جان رَود درین سر
کز جان گزیر باشد وز دوست ناگزیرم
۹
هر شب به خار و خارا غلتم ز درد دوری
وز شوق وصل گویی پهلوست بر حریرم
۱۰
تا از جلال دوری دوری نکرد یک دم
نام تو از زبانم، یاد تو از ضمیرم
نظرات