جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۹۹

۱

المنّة لِلّه که برآمد همه کامم

وان آهوی پدرام درافتاد به دامم

۲

ای بخت! بیا بر من و بر خویش نظر کن

تا خود تو کدامی و من امروز کدامم؟

۳

اقبال قرینم شد و محبوب رفیقم

عالم به مرادم شد و، ایّام به کامم

۴

ما را نه سر حور و نه پروای بهشت است

حور است مرا یار و بهشت است مقامم

۵

در سایه خورشید جمال تو همه عمر

خورشید سعادت نرود از سر بامم

۶

بودی همه چون شام ز هجران تو صبحم

و اکنون همه چون صبح شد از روی تو شامم

۷

سرگشتگی هجر تو بر من به سرآمد

زین پس همه در گلشن وصل تو خرامم

۸

سهل است گرم عمر به سختی به سرآید

این کام که من یافتم از عمر تمامم

۹

زان روز که نامم به زبان تو برآید

در اوج جلال است ز اقبال تو نامم

تصاویر و صوت

نظرات