
جلال عضد
شمارهٔ ۲۰۲
۱
ای قامت تو سرو روانم
بی تو روان است از تن روانم
۲
خواهم که از تو خواهم امانی
لیکن فراقت ندهد امانم
۳
گفتم که رازم پنهان بماند
پیدا شد از اشک راز نهانم
۴
جانم ز لعلت نادیده کامی
چشمت چرا شد در خون جانم
۵
پایی فروکوب تا سر ببازم
دستی برافشان تا جان فشانم
۶
چون دستبوسی راهم ندادی
باری مکن دور از آستانم
۷
بلبل که بر گل دستان سراید
با او به دستان همداستانم
۸
همچون جلال از دریای معنی
در وصف لعلت دُر می چکانم
نظرات