جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۲۲۱

۱

چون سایه منم فتان و خیزان

وز سایه خویشتن گریزان

۲

باریکم و دردناک و دلسوز

مانند چراغ صبح خیزان

۳

در کنج خرابه ای به تنها

دل تنگ نشسته اشک ریزان

۴

با اختر خویش در لجاجت

با طالع خویشتن ستیزان

۵

گر خاک جلال را ببیزند

مدهوش شوند خاک بیزان

۶

رمزی گفتم که شکل آن را

ادراک کنند ذهن تیزان

تصاویر و صوت

نظرات