جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۲۲۲

۱

ای چشم نیم مست تو خمّار عاشقان

زلف دراز دست تو عطّار عاشقان

۲

از خون عاشقان سر کویت شکفته است

خیز و بکن تفرّج گلزار عاشقان

۳

بی روی دوست نعمت دنیا و آخرت

چندان بها نیافت به بازار عاشقان

۴

هر روز درد عشق زیادت همی شود

تا می کند خیال تو تیمار عاشقان

۵

گفتی به یک کرشمه کنم کار تو تمام

پوشیده نیست سعی تو در کار عاشقان

۶

بس جان که بی دریغ ببازند اگر کنی

بویی ز چین زلف خود ایثار عاشقان

۷

هستند چشم و زلف تو در ملک دلبری

دلبند بی دلان و جگرخوار عاشقان

۸

ای یار شادکام که آسوده خفته ای

غافل مشو ز دیده بیدار عاشقان

۹

حال جلال رنگ رُخَش می کند بیان

پیداست رنگ عشق ز رخسار عاشقان

تصاویر و صوت

نظرات