
جلال عضد
شمارهٔ ۲۲۳
۱
ای حریم آستانت مسکن آوارگان
مرهم دلخستگانی چاره بیچارگان
۲
مای بیچاره که با غم همنشین و همدمیم
همدمی کو تا کند غمخواری غمخوارگان
۳
گر برآید آفتاب عالم افروزم به بام
خیره ماند بر جمالش دیده نظّارگان
۴
منصب وصلت کجا درخورد هر سرگشته ای ست
ذرّه کی یابد وصال خسرو سیّارگان
۵
مشک قیمت کی گرفتی درجهان گر نیستی
چین گیسوی ترا باد صبا بازارگان
۶
ما گریبان می دریم از درد و کس را نیست خود
رحمتی بر حالت زار گریبان پارگان
۷
در جهان جز آستانت نیست مأوای جلال
ای حریم آستانت مسکن آوارگان
نظرات