
جلال عضد
شمارهٔ ۲۳۰
۱
الا ای گل لاله رخسار من
مکن بیش ازین قصد آزار من
۲
تو سلطانی و من ترا بنده ام
نظر زین بِه انداز در کار من
۳
تو در خواب نازی و آگه نیی
ز طوفان این چشم بیدار من
۴
هَمَت رحمتی در دل آید اگر
به گوشَت رسد ناله زار من
۵
هم از پرتو آتش سینه است
که زرد است چون شمع رخسار من
۶
من اندر فراق تو جان می دهم
نپرسی که چون است بیمار من
۷
مرا جان و دل آرزومند تُست
اگر تو ملولی ز دیدار من
۸
نه جز ناله یک دم مرا همدمی ست
نه جز غم کسی هست غمخوار من
۹
نشد کام حاصل به سعی جلال
دریغ آن همه سعی و تیمار من
نظرات