
جلال عضد
شمارهٔ ۲۴۵
۱
قدحی نوش کن و جرعه به مخموران ده
نوشدارو ز لب لعل به رنجوران ده
۲
تا رود عافیت مردم مستور به باد
خبر مستی آن غمزه به مستوران ده
۳
گفته ای هر که کشد هجر به وصلم برسد
ای صبا! لطف کن این مژده به مهجوران ده
۴
دل ما گرم و هوا گرم و بیابان در پیش
شربتی سرد اگرت هست به محروران ده
۵
دیده یک لحظه مدار از رخ خوبان خالی
چشم را روشنی از طلعت منظوران ده
۶
شب ما تیره شد ای ماه دل افروز برآی
نور رویت به شب تیره بی نوران ده
۷
به گدایی درت نام برآورد جلال
منصب سلطنت وصل به مشهوران ده
نظرات