
جلال عضد
شمارهٔ ۲۴۶
۱
ای از آن طرّه سرافکنده
خانه عالمی برافکنده
۲
وی بدان چشم و غمزه خونریز
عالمی را ز پا در افکنده
۳
آه از آن قامت بلند که هست
سرو در پهلویش سرافکنده
۴
ای ز شعر سیاه مشکین بوی
بر رخ ماه معجر افکنده
۵
بر قمر شام پر ز چین بسته
بر سمن دام عنبر افکنده
۶
چشم من ساغر است و ساقی شوق
اشک چون می به ساغر افکنده
۷
دل من مجمر است و خادم عشق
عود غم را به مجمر افکنده
۸
حدّ حسنت ز وهم بیرون است
مرغ دل در طلب پر افکنده
۹
بحر گشته ست نام چشم جلال
در جهان بس که گوهر افکنده
نظرات