
جلال عضد
شمارهٔ ۲۶۷
۱
بزن تیغ و مکن تندی و تیزی
حلالت باد اگر خونم بریزی
۲
چرا چون دور بر من می کنی جور
چرا چون بخت با من می ستیزی
۳
چه شد کز مهربان خود ملولی
چه شد کز عاشق خود می گریزی
۴
فکندی شور در ما تا کی آخر
شکر شیرینی و بازار تیزی
۵
نسیم دوستی یابد دماغت
پس از صد سال اگر خاکم ببیزی
۶
جلال ار یار دارد قصد جانت
چه یاری کز سر جان برنخیزی
نظرات