جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۴

۱

ساقیا! خیز و بیار آن آب رنگ آمیز را

وان حریف تلخ شیرین کار شورانگیز را

۲

جز حدیث رندی و قلاّشی از رندان مپرس

ما چه می دانیم رسم توبه و پرهیز را

۳

گو بیا از عاشقان آموز اندر نیم شب

کیست کاین معنی بگوید زاهد شب خیز را

۴

تا بریزاند ز تب غم را ز دل سرخاب نوش

بر سر سرخاب رو تا بنگری تبریز را

۵

وه که جانم را به تنگ آورد از جور فلک

گو به دست مهر راند زخم تیغ تیز را

۶

ساقیا! در ده ز سرجوش سعادت ساغری

تا به مستی بشکنم این چرخ محنت بیز را

۷

خیز و خاک کوی میخانه به دست آور جلال!

تا بدو روشن کنی این دیده خونریز را

تصاویر و صوت

نظرات