جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۴۳

۱

از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیست

یک قدم بر هر دو عالم نه که گامی بیش نیست

۲

معنی درویش اگر خواهی کمال نیستی است

هر که را هستی خود باقی ست او درویش نیست

۳

تا تو ناکامی نبینی کی توانی یافت کام

زان که مرهم در حقیقت جز برای ریش نیست

۴

بندگی کن عشق را وز کفر و دین آزاد باش

از جدل آسوده شد هر کس که او را کیش نیست

۵

شدّت راه بیابان طلب از ما شنو

تو کجا دانی که این منزل ترا در پیش نیست

۶

از فغان چنگ و نوشانوش مستان گوش ما

آنچنان پر شد که جای پند نیک اندیش نیست

۷

گر جلال از بیخودی بی پرده می گوید سخن

از کرم معذور داریدش که او با خویش نیست

تصاویر و صوت

نظرات