جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۶۹

۱

شوریده دل ما سر بهبود ندارد

سرگشته ما راه به مقصود ندارد

۲

از سوز من سوخته کس را خبری نیست

آری چه کنم؟ آتش ما دود ندارد

۳

ای دوست به بیهوده دل دوست میازار

ترسم که پشیمان شوی و سود ندارد

۴

کس را نگشاد از گره زلف تو کاری

هندو چه عجب باشد اگر جود ندارد

۵

هرجا که تویی مجمره عود چه حاجت

بویی که تو داری نفس عود ندارد

۶

بی سلسله طرّه آشفته لیلی

مجنون پریشان سر بهبود ندارد

۷

سلطان به تحقیق ایاز است که دارد

یک بنده چو محمود که محمود ندارد

۸

جان همدم لعلت شد و دل هم نفس زلف

دل شاد، که جان مقصد موجود ندارد

۹

دل ظلمت اسکندر و جان آب خضر یافت

آری همه کس طالع مسعود ندارد

تصاویر و صوت

نظرات