
جلال عضد
شمارهٔ ۸۰
۱
باد صبا به نافه چینت نمی رسد
بویی به عاشقان غمینت نمی رسد
۲
خاک توایم و چشم تو بر ما نمی فتد
ماهی و پرتوی به زمینت نمی رسد
۳
شمعی که آسمان و زمین زو منوّر است
در روشنی به عکس جبینت نمی رسد
۴
گفتم که کام دل بستانم ز لعل تو
دستم به پسته شکرینت نمی رسد
۵
ای دُرج لعل دوست مگر خاتم جمی
زین سان که دست کس به نگینت نمی رسد
۶
هرگز ترا چنان که تویی کس نشان نداد
پای گمان به حدّ یقینت نمی رسد
۷
ای زلف دوست! بر رخ او مسکنت چراست
تو کافری بهشت برینت نمی رسد
۸
مفتی مپوی در پی رندان که امر و نهی
بر عاشقان بی دل و دینت نمی رسد
۹
ای دل ! خوش است ناله بلبل ز شوق گل
لیکن به ناله های حزینت نمی رسد
۱۰
با خار غم بساز اگرت گل به دست نیست
کز گلشن زمانه جُزینت نمی رسد
۱۱
بردی جلال گوی فصاحت ز روزگار
شعر کسی به نظم متینت نمی رسد
نظرات