
جلال عضد
شمارهٔ ۸۴
۱
گل همچو رویت زیبا نباشد
نرگس چو چشمت رعنا نباشد
۲
دردی چو دردم مشکل نیابی
حالی چو حالم رسوا نباشد
۳
بیمار خود را هم پرسشی کن
کاحوال عالم پیدا نباشد
۴
مانند اشکم باران نبارد
چون سیل چشمم دریا نباشد
۵
گفتی که وصلم فردا بیابی
امروز خواهم فردا نباشد
۶
احوال خود را پیش که گویم
چون با تو گفتن یارا نباشد
۷
از غم جلال است افتاده تا تو
دستش نگیری بر پا نباشد
نظرات