جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۹۹

۱

عهد ما مشکن و بر باد مده خاکی چند

آتشی در زده انگار به خاشاکی چند

۲

ما چو غنچه همه دل تنگ و تو چون باد صبا

شادمان می گذری بر سر غمناکی چند

۳

بکشی از سخن تلخ و به دَم زنده کنی

درهم آمیخته ای زهری و تریاکی چند

۴

از وجود من و از عشق جز این بیش نماند

آتشی چند در آمیخته با خاکی چند

۵

شهسوارا! بگذر بر صف ما صیدکنان

تا سری چند ببندیم به فتراکی چند

۶

ای صبا! بویی از آن غنچه خندان به من آر

تا به پیراهن جان در فکنم چاکی چند

۷

چه غم از طعن حسودان که مکدّر نکند

نظر پاک مرا طعنه ناپاکی چند

۸

بس کن ای خواجه که ما باک نداریم ز جان

چندگویی سخن جان بر بی باکی چند

۹

عشق و تنهایی و غم چند بود صبر جلال

چه بود زور زبونی بر چالاکی چند

تصاویر و صوت

نظرات