
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۰۳
۱
ای ز شرم عارضت در کاستن جرم قمر
وز عقیق لعل تو، لعل بدخشان خون جگر
۲
مشک تاتاری که این سان منتشر شد در جهان
از عبیر زلف تو باد صبا دادش خبر
۳
هم حکایت می کند روی تو را بستان و گل
هم روایت می کند بانگ مرا مرغ سحر
۴
تا چه خواهد بود حال سینه های چون حریر
تیر مژگانت که کرد از گنبد گردون گذر
۵
گر نیازی آورم روزی بگو دشنام تلخ
طوطیان را باید از منطق چکد شهد و شکر
۶
تاکیم رنجور خواهی، گر کشی زودم بکش
خون عاشق باشد اندر مذهب خوبان هدر
تصاویر و صوت

نظرات