
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۰۴
۱
ای ز ماه طلعتت خورشید تابان شرمسار
وز عبیر طرّه ات مشک تتاری یادگار
۲
چیست شهد جان مشتاق، آن دو لعل شکرین
چیست تار عمر عاشق، آن دو زلف تابدار
۳
صبح و شام از ساحت گیتی گریزد در عدم
پرده برداری اگر روزی از آن زلف و عذار
۴
چیست پنهان در کمانت، ای کمان ابرو که صید
می خورد تیر تو را چون سبزه اندر مرغزار
۵
خون گره در ناف آهوی ختایی شد زرشک
تا به صحرای ختا، بردت صبا بویی ز تار
۶
خواهمت روزی چو جان اندر کنار خویشتن،
همچو بادام دو مغز اندر یکی جلد استوار
۷
نار در مار آوری پنهان ز هر آئین و کیش
مار بر نار افکنی پیدا ز هر رسم و شعار
۸
در بهار ار نغمه سنج آمد هزار اندر چمن
افسر، اندر گلشن تو نغمهها زد چون هزار
نظرات