افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۰۵

۱

بسته بر قتل من آن ترک جفا پیشه کمر

ابروان کرده حسام و مژّگان را خنجر

۲

دل ما در صف مژگانش، شبی یک تنه تاخت

چون نیارست ستیز آورد انداخت سپر

۳

بر نثار دُر دندان و عقیق لب او،

از دلم دیده فرو ریخت عقیقین گوهر

۴

نبرد شیفتگی راه به غم خانه دل

نشود شیفته، گر زلف تو از باد سحر

۵

در خم زلف دلم آرزوی لعل تو کرد

طلبد آب حیات از ظلمات اسکندر

تصاویر و صوت

نظرات