
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۱۳
۱
در کشورم کشید سپه پادشاه باز
در مزرعم نماند اثر از گیاه باز
۲
دور از نظر شدی تو و عمری بود که ما،
داریم دیده در طلبت فرش راه باز
۳
ای نفس شوم شرمی از این کرده های زشت
گیرم که کردگار ببخشد گناه باز
۴
هرچند صیقل آوری افزون شود غبار
آیینه را که تیره کند دود آه باز
۵
من بنده گریخته از درگه توام
هم بر در تو آورم اکنون گناه باز
۶
از جهل اگرچه توبه شکستم هزار ره
نتوان طمع برید ز لطف اله باز
۷
از کوی دوست دل نگران گر نمی رود
اندر قفا کند ز چه افسر نگاه باز؟
نظرات