
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۱۴
۱
تا هست در تن من افسرده جان نفس،
جز دیدن رخ تو نباشد مرا هوس
۲
شب های هجر با غم عشق تو هر زمان،
هم نغمه با هزارم و هم ناله با جرس
۳
در جلوه گاه عشق ز فرط فروتنی،
سیمرغ آشیانه کند در پر مگس
۴
آنجا که موج خیزد شود بحر ژرف عشق
تمساح را امان نبود جز دهان خس
۵
یک کودک ار ز عشق برآید به کارزار،
بر عقل چیره بسته شود راه پیش و پس
۶
در سینه ام دلی است که سوزد سپندوار
در آتشی که شعله طورش یکی قبس
۷
گلشن اگر بهشت، که بر مرغ جان ماست
بی روی دوست تنگ تر از خانه قفس
۸
در قالب مُحبّ تو مأمن کند حیات
در حنجر عدوی تو خنجر شود نفس
نظرات