افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۲۴

۱

آن که حیرانیم افزود ز پا تا به سرش

شد چو مو پیکرم از حسرت موی کمرش

۲

عاشق از لعل لبش یک دو سه بوسی نگرفت

تا نپرورد به لخت دل و خون جگرش

۳

ترسم از رنج بمیرد دل و افسوس خوری

در غم عشق جدایی مپسند این قدرش

۴

مرده دل هیچ نداند غم عشق گل و سرو

هم مگر زنده کند نغمه مرغ سحرش

۵

تا گل گلشن ما، لاله دوری افروخت

سوخت پروانه صفت مرغ دلم بال و پرش

۶

هر نهالی ثمری دارد و سرو قد دوست

آن نهالی است که عاشق فکنی شد ثمرش

۷

دلم اندر خم آن زلف نهان گشت و کنون

هست عمری که نیامد نه اثر نه خبرش

تصاویر و صوت

نظرات