افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۲۶

۱

بنازم خاک اقلیم سلیمان را که هر مورش،

بیارد تخت بلقیسی اگر سازند مأمورش

۲

حدیثی را که عقل از نقل آن دیوانه شد یارب،

بدارم تا کی اندر تنگنای سینه مستورش

۳

ندانم شاهد ما را چه شهد آمد به لب پنهان،

که می جویند خلقی نوش جان از نیش زنبورش

۴

اگر بهرام گوری عاقبت گورت کشد در بر

زمن گر باورت نبود، چه شد بهرام و کو گورش؟

۵

فزاید تیرگی درچشم عاشق بی رخ جانان

برافروزند اگر در محفل جان مشعل طورش

۶

نکورویی که نقد جان شهانش دربها داده،

چسان بی زور و زر در خانه آرد عاشق عورش

۷

نبیند آفتاب روی جانان چشم کوته‌بین

که عاجز باشد از دیدار چشم مرغ شب کورش

۸

به شمع عارض او هرکه نزدیک است می‌سوزد

همان بهتر که افسر گاه‌گاهی بیند از دورش

تصاویر و صوت

نظرات