
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۳۷
۱
ای که در فکر مهندس، دهنت سرّ محال
کمرت نیز در اندیشه ما دیگر حال
۲
تا تو با ماه رخ و زلف دراز آمده ای
عاشقان راست شب و روز نظر بر مه و سال
۳
شده از حسرت صهبای عقیق لب تو،
ساغر دیده ام از خون جگر مالامال
۴
گر پریشان نبود زلف تو چون خاطر من
از چه آشفته شود هر نفس از باد شمال
۵
سوخت گر بال و پر مرغ دلم برق غمت،
در گلستان تو پرواز کند بی پر و بال
نظرات