افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۴۵

۱

یاد ایامی که در کوی تو کاری داشتیم

ما و دل با زلف و رویت روزگاری داشتیم

۲

در خم هر حلقه زلف تو در القیم پارس

ای خوش آن شبها که ما چین و تتاری داشتیم

۳

با دو زلف بیقرارت هر سحرگه با نسیم

با همه آشفته سامانی قراری داشتیم

۴

در هوای گلشن روی تو ای زیبا نگار

صفحه رخ را ز خون دل نگاری داشتیم

۵

بر سر بازار رسوایی ز فرّ عاشقی

با همه رسوا شدن ها، اعتباری داشتیم

۶

در سر و چشم و کف و دل روزگاری شد که ما،

با خیالت باد و خاک و آب و ناری داشتیم

۷

با تن رنجور و جان خسته در میدان عشق

سر به فتراک غم چابک سواری داشتیم

۸

با خیال زلف و رویش روزگاری افسرا،

ما و دل در هر نفس لیل و نهاری داشتیم

تصاویر و صوت

نظرات