
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۵۳
۱
به ترک ساقی و صهبا، هزار توبه ببستم
چو چشم مست تو دیدم، دوباره توبه شکستم
۲
بگو به ساقی مجلس، به دور ما ندهد می
که من ز باده لعلش، خراب و بی خود و مستم
۳
فروغ باده چو دیدم در آبگینه صافی
هزار توبه خارا، چو آبگینه شکستم
۴
عقاب عشق چو بر من فکند بال عنایت
ز پای طایر مسکین عقل رشته گسستم
۵
دمی بهم نزدم چشم، بر امید خیالش
به شام تیره غم در بروی دوست نبستم
۶
به عشق مهر جبینی فشانم اشک چو کوکب
به یاد طلعت ماهی، همی ستاره پرستم
۷
اگر چه بند ز پایم گشود و کرد ترحم
سرفرار ندارم که از کمند نجستم
۸
ورا ز سیب زنخدان، ربودمی دو سه بوسه
دمی به سرو بلندش اگر رسیدی دستم
نظرات