
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۶
۱
بیا ساقی کرم کن جام می را
معطر کن مشام جان کی را
۲
به نام ایزد، گلی دارم که هرگز،
نبیند آفت تاراج دی را
۳
ز رمز عاشقی یک حرف گفتند
شرر در بند بند افتاد نی را
۴
که سوی منزل لیلی برد پی،
اگر مجنون نپوید راه حی را
۵
بر آن بلبل بباید زار بگریست،
که گل نشنیده باشد بانگ وی را
۶
گر آن دلدار افسر عهد بشکست
تو مشکن تا توانی عهد وی را
تصاویر و صوت

نظرات