
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۶۰
۱
ما که از صهبای جام عشق تو مستیم
بر سر بازار نام و ننگ نشستیم
۲
تا تو ببینی و باز زخم نو آری،
پاره دل را نهاده بر کف دستیم
۳
عمر دگر کو، که ما ز عقده آن زلف،
رشته عمری که داشتیم گسستیم
۴
تا نکند باز پاره حلقه زنجیر
این دل دیوانه را به زلف تو بستیم
۵
تا چه کند بخت حالیا، که در این شهر
عاشق و بدنام و رند و باده پرستیم
۶
در هوس جام باده لب خوبان،
بی می و ساقی خراب و بی خود و مستیم
نظرات