افسر کرمانی

افسر کرمانی

شمارهٔ ۱۶۵

۱

چه حاجتم بود از جام باده من که مدامم

بود ز هجر بتان اشک دیده، باده و جامم

۲

به شامم ار بنمایند رو چه حاجت صبحم

به صبح ار بگشایند مو چه منّت شامم

۳

که از اشارت ابرو همی کشند به تیغم

که از سلاسل گیسو همی کشند بدامم

۴

یکی منم که به عالم ز فیض روی نکویان

ندیده کامی و رسوای خاص و شهره عامم

۵

میان عاقل و دیوانه هست فرقی و لیکن

من اندر این متحیر که ز این میانه کدامم

۶

مرا مگوی که بگذر ز عشقبازی و رندی

اگر منم که بر این آستان همیشه غلامم

۷

ز فرّ بخت بجائی رسیده پایه ام افسر

که پنج نوبت عشق بتان زنند بنامم

تصاویر و صوت

نظرات