
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۶۶
۱
ای صبا از ره یاری سوی یارم گذری کن
دمی از حال دل غمزده او را خبری کن
۲
کای طبیب دل بیمار، بر خسته خویش آی
بعیادت قدمی نه، به عنایت نظری کن
۳
کف آبی به دل سوخته غمزده ای زن
مشت خاکی به سر خسته خونین جگری کن
۴
مرهمی برتن صد پاره ز تیر ستمی نه
گذری بر سر غمدیده ی بی پا و سری کن
۵
آخر ای کوکب تابنده ز گردون بنما رخ
آخر ای مهر درخشنده ز مشرق اثری کن
۶
روز ما شام شد از دست غمت چند تطاول
صبح رویا، حذر از ناله و آه سحری کن
۷
خلق را جان و دل اندر گرو سیم و تو افسر
خرقه هستت دل و جان در گرو سیمبری کن
نظرات