
افسر کرمانی
شمارهٔ ۱۷۱
۱
زآن قد چون صنوبر و زآن روی چون سمن،
کاخم شده است گلشن و کویم شده چمن
۲
ماه است و ماه را نبود لعل لب عقیق
سرو است و سرو را، نبود سیم ساده تن
۳
زلف دوتاش، آیت جادوی سامری
لعل لبانش، غیرت یاقوت بوالحسن
۴
زنجیر عقل آمد و پابند هوشیار
آن زلف حلقه حلقه و آن جعد پرشکن
۵
هر تار آن شکن که گره در گره بود
فرزانه را سلاسل و دیوانه را رسن
۶
ایمن نیم ز هندوی زلف تو، کاشکار
کالای دل ربود که دزدی است خانهکَن
۷
جز عندلیب دل، که به زلف تو واله است
بلبل شنیده ای که بود واله زغن
۸
عزم سفر به خطه چین و ختن خطاست
مار است چین زلف تو، هم چین و هم ختن
نظرات